جنگ روسیه و اوکراین؛ آیا راهکاری که «شوروی را در افغانستان» زمینگیر کرد، دوباره توسط واشنگتن به کار گرفته خواهد شد؟
واکنش دولت بایدن و دیگر دولتهای عضو ناتو به تهاجم پوتین [به اوکراین] یادآور استراتژیای است که امریکا برای «زخم زدن به مسکو در افغانستان» انتخاب کرده بود.
نویسنده: هلنا ملکیار، سفیر پیشین افغانستان در ایتالیا
منبع: Middle East Eye
برای آن عده از شهروندان افغانستان که همنسل من ویا بزرگتر از من هستند، با تهاجم روسیه به اوکراین زخمهای کهنه دوباره سر باز کرده است. تصاویری از تانکهای روسی، شعلهافکنهای سنگین و هلیکوپترهای جنگی، اغفالِ [دشمنِ] متجاوز و احساس تعلق [به وطن]، درماندهگی شهروندان عادی اوکراینی و مهمتر از همه، نگرش بقیه جهان شبیه کابوسی تکراری به نظر میرسد.
زبیگنیو برژینسکی، مشاور پیشین امنیت ملی ایالات متحده، در مصاحبهای با یک مجله خبری فرانسهای در سال ۱۹۹۸ تأیید کرد که در سال ۱۹۷۹ ایالات متحده احتمال حمله شوروی به افغانستان را بهگونه آگاهانه تقویت کرد. وقتی از برژینسکی پرسیده شد که آیا با توجه به ظهور جنبشهای ستیزهجو از این استراتژی پشیمان است یا خیر، او از موضع ایالات متحده دفاع کرد: «این رویکرد پای روسها را به دام افغانستان کشاند و شما میخواهید که من از آن پشیمان باشم؟»
در واقع، یک دهه جنگ در افغانستان، اتحاد جماهیر شوروی را از نظر اقتصادی نحیف کرد و در نهایت منجر به تجزیه آن شد. استراتژی «زخم زدن به شوروی در افغانستان» با استفاده از گروههای افراطی قدرتمند توسط ایالات متحده، به نوبه خود افغانستان را به میدان جنگ ابدی مبدل کرد و منطقه را بیثبات و ناامن ساخت که با حملات ۱۱ سپتامبر در خاک ایالات متحده [اثرات آن] به اوجش رسید.
با این حال، طی سالهای قبل از ۱۱ سپتامبر، برژینسکی سرسختانه بر چنین دیدگاهی پافشاری میکرد: «چه چیزی برای تاریخ جهان مهمتر است؟ طالبان یا فروپاشی امپراتوری شوروی؟ به جنبش درآوردن برخی از مسلمانان اهمیت دارد یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟»
برخی از فاکتورهای دخیل در تهاجم روسیه به اوکراین به طرز خوفناکی شبیه به تهاجم شوروی به افغانستان است، از جمله نقض آشکار تمامیت ارضی و حاکمیت ملی یک کشور همسایه توسط مسکو و واکنش محتاطانه ناتو. آیا ایالات متحده استراتژی برژینسکی را تکرار میکند و روسیه در «تله» اوکراین گرفتار میشود؟
پژواکهای فراموش نشدنی
از مدارک و داستانهایی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی علنی شد، متوجه میشویم که بسیاری از سربازان شوروی در مورد هدف اعزام خود فریب خورده و به این باور بودند که برای کودکان افغانستان مکتب میسازند یا از شهروندان بیپناه افغانستان در برابر امپریالیسم توسعهطلبانه غربی دفاع میکنند. هنگامی که وارد افغانستان شدند، تازه متوجه میشدند که در واقع برای جنگ با مردم افغانستان اعزام شدهاند.
در بحبوحه درگیریهای کنونی، سرگیی کیسلیسا، نماینده اوکراین در سازمان ملل، بهتازهگی پیامهای نوشتاری را که به گفته او، کمی قبل از مرگ یک سرباز روسی در اوکراین بین او و مادرش ردوبدل شده بود، نشر کرده است. این واژهها وحشت، ناامیدی و ناچاری سربازان شوروی در مواجهه با واقعیت جنگ چهار دهه پیش مسکو در افغانستان را منعکس میکرد: «اینجا یک جنگ واقعی در جریان است. میترسم. ما همه شهرها را یک سر بمباران میکنیم، حتا غیرنظامیان را هدف قرار میدهیم.»
اگرچه اتحاد جماهیر شوروی اساساً به این دلیل به افغانستان حمله کرد که رژیم کمونیستی افغانستان را در سرکوب مقاومت مسلحانه مردمی ناتوان میدانست، اما با گسترش یافتن مقاومت و دریافت اسلحه و مهمات از ایالات متحده، رویای سرکوب مجاهدین افغانستان، نادرست از آب درآمد. راهبرد برژینسکی که در اداره ریگان نیز ادامه داشت، اما برای وارد آوردن ضربه ناگهانی به ارتش سرخ طراحی نشده بود. زخم زدن به شوروی در افغانستان مستلزم زمان، صبر و حمایت کافی از مجاهدین بود.
تحریمهای اقتصادی و بایکات بازیهای المپیک ۱۹۸۰ مسکو، گزینه دیگری بود که ایالات متحده با اعمال آن به حمله شوروی به افغانستان پاسخ داد؛ تاکتیک اعمال فشار که امروز علیه ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه، به کار گرفته شده است. البته در سال ۱۹۸۰، وابستهگی متقابل اقتصاد جهان و پیچیدهگیهای تکنولوژیکی تا حدودی متفاوتتر از امروز بود. دامنه محدود تحریمهای اقتصادی علیه اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۰، عمدتاً تحریم غلات ایالات متحده، بیش از مصرفکنندهگان شوروی به کشاورزان امریکایی آسیب رساند؛ زیرا مسکو خیلی زود توانست تامینکنندهگان جایگزین و ارزانتری پیدا کند.
تحریمهای اقتصادی کنونی علیه روسیه با دقت مورد اجرا قرار گرفته و از پیامدهای آن نهتنها پوتین و الیگارشهای او، بلکه مردم عادی روسیه نیز تأثیرپذیر خواهند شد.
تشنه قدرت
استراتژی برژینسکی در سال ۱۹۸۹ بیشتر مرهون کمکهای نظامی به مجاهدین افغان بود. در فبروری همان سال، آخرین سربازان شوروی افغانستان را ترک کردند. در ماه جون، رژیم کمونیستی در پولند سقوط کرد و در نوامبر، دیوار برلین (آخرین نماد جنگ سرد) فرو ریخت.
ایالات متحده در هیجان برای نابود کردن امپراتوری شوروی به جهادگران در پاکستان اسلحه، مهمات و [امکانات] آموزشی فراهم کرد. بنابراین، از تبعات گردهمایی تدریجی همه انواع جنگجویان اسلامگرا، از جمله اسامه بن لادن و مبارزانش غافل ماند. آری، امپراتوری شوروی برچیده شد، اما به دلیل مسلح کردن بنیادگرایان، تهدید دیگری در جهان قد علم کرد: القاعده. [ظهور] دهها گروه تروریستی فراملیتی دیگر که مشتاق «زخم زدن» به امریکا و متحدانش بودند، جایگزین تهدیدات جنگ سرد شد.
به هر حال، این شهروندان افغانستان بودند که سنگینترین هزینه را پرداخت کردند. پس از خروج شوروی، افغانستان به انبار اسلحه میمانست، با جنگسالارانی تشنه قدرت، خردهفرماندهان بیبندوبار و میلیونها پناهنده. افغانستان پس از آن یعنی در سالهای ۱۹۹۲-۱۹۹۶ اولین حکومت «بیرحمانه» طالبان (۱۹۹۶-۲۰۰۱)، حمله ایالات متحده و «جنگ علیه تروریسم» (۲۰۰۱-۲۰۲۱) و در نهایت بازگشت طالبان به قدرت، در شعلههای آتش جنگ نیابتی میسوزد. مردم افغانستان که زمانی توسط غرب بهعنوان قهرمانان شجاع آزادی مورد تمجید قرار میگرفتند (چنانکه امروزه جو بایدن، رییس جمهور ایالات متحده در مورد مقاومت اوکراین سخن میگوید) اکنون بهعنوان جنگافروز نامیده میشوند.
در واقع، واکنش دوسویه اداره بایدن و دیگر دولتهای عضو ناتو به حملات پوتین، خاطرات استراتژی ایالات متحده برای «ریختن خون مسکو در افغانستان» را تداعی میکند. سخت است باور کنیم که در درازمدت، اوکراینیها با سرنوشت مشابهی دچار نخواهند شد.