سکولاریسم، جهان اسلام و احیای مجدد اسلام سیاسی

سکولار‌سازی ناقص جوامع اسلامی همراه با رهبران متهم به فساد در راس کشور‌های اسلامی، سیاست‌های استبداد و سرکوب و رخوت اقتصادی، همه‌ این‌ها زمینه مناسبی را فراهم کردند تا اسلام از نظر سیاسی دوباره به وجود بیاید؛ زیرا مستضعفان و آن‌هایی که خود را بیگانه در برابر دستگاه سیاسی کشور‌های‌شان یافتند، اسلام را به عنوان ابزاری برای ابراز نارضایتی از رهبری سیاسی و گزینه‌های ایدیولوژیک طی چند دهه گذشته انتخاب کرده‌اند.

سکولاریسم به نظامی اطلاق می‌شود که در آن روابط میان افراد، گروه‌ها و دولت بر مبنای عقل و قوانین مدنی تنظیم می‌شود، دین از دولت و سیاست جدا شده و به امری شخصی و خصوصی افراد مبدل می‌گردد. سکولاریسم هم‌چون یک نظام منسجم فکری همواره به مثابه یک جهان‌بینی تبارز کرده که اصول و خطوط زیرین آن عبارت است از: خردگرایی یا عقل‌مداری (راسیونالیسم)، علم‌گرایی و تجربه‌گرایی (ساینتیسم)، آزادی فردی و اجتماعی شهروند (Citizen)، دموکراسی، انسان‌گرایی یا انسان‌مداری (اومانیسم)، رواداری و کثرت‌گرایی یعنی پذیرش و تحمل باورها و عقاید مختلف در جامعه، فرد‌گرایی (اندیویدوالیسم) – اصالت فردی‌ای که فرد استقلال و شخصیت خود را از هویت فردی خود می‌گیرد. اما در جوامع اسلامی این اصول سکولاریسم زیاد هم به عنوان بُعد‌های ارزشی این نظام پنداشته نمی‌شود؛ زیرا برای بیش‌تر مسلمانان، پذیرش چنین نظامی کار آسانی نیست و خط سرخ آن‌ها برای پذیرش این نظام همان جایی کشیده می‌شود که این نظام به جدایی دین از سیاست امر می‌کند. از این رو، در این مطلب روی همین بُعد سکولاریسم (جدایی دین از سیاست) و تاثیر آن در کشورهای اغلب مسلمان، توجه و بحث می‌کنیم.

در بُعد جدایی دین از سیاست، سکولاریسم را می‌توان چنین تعریف کرد: «فرایندی که تفکر، اعمال و نهادهای مذهبی اهمیت اجتماعی خود را از دست می‌دهند.» در این بعد، سه شاخص اساسی وجود دارد که از طریق آن‌ها می‌توان سطح یا پتانسیل سکولاریسم یک جامعه را اندازه‌گیری کرد. این شاخص‌ها عبارت‌اند از: قدرت و نفوذ نهادهای مذهبی در جامعه (مثلاً چه‌قدر رهبران دینی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی در جامعه حرفی برای گفتن دارند)، میزان عمل مردم به آیین‌های مذهبی خود (مثلاً چه تعداد افراد هر چند وقت یک بار راه می‌افتند و در یک مراسم مذهبی شرکت می‌کنند) و قدرت اعتقادات مذهبی در جامعه (مثلاً چه تعداد از مردم به نوعی به مفهوم خدا یا زنده‌گی پس از مرگ اعتقاد دارند.)

از این لحاظ، برای این‌که جامعه‌ای به عنوان سکولار طبقه‌بندی شود، نقش و اهمیت دین در عملکرد نهادهای غیر‌دینی مانند دولت و اقتصاد و جایگاه اجتماعی نهادهای مذهبی در چنین جوامعی باید بسیار کم باشد. علاوه بر این، میزان فعالیت مردم باید در انجام اعمال مذهبی، نمایش اعتقاداتی از نوع مذهبی و انجام سایر جنبه‌های زنده‌گی که به روشی از طریق چنین اعتقاداتی ارایه می‌شود، کاهش یابد. اگر همه این سه شاخص در یک جامعه شایع باشد، می‌توان چنین جامعه‌ای را به عنوان یک جامعه سکولار نامید.

سکولاریسم و جهان اسلام

سکولاریسم در جهان اسلام با فروپاشی امپراتوری عثمانی آغاز شد، اگرچه نفوذ غرب در امپراتوری عثمانی از اواخر قرن نوزدهم به این طرف رنگ گرفته بود. با سقوط امپراتوری عثمانی، ترکیه مدرن و چندین کشور مسلمان تازه‌تاسیس در برابر اسلام سیاسی عقب‌نشینی کرده و به طرف عقاید و فلسفه‌های سیاسی غربی مراجعه کردند. به عنوان مثال، در جمهوری ترکیه مصطفی کمال آتاتورک فلسفه کمالیسم را پیاده کرد که چیزی جز غربی‌سازی و سکولار شدن ترکیه نبود. از طرف دیگر، در کشور‌های عرب که بیش‌تر‌ تازه آزادی‌شان را از امپراتوری عثمانی به دست آورده بودند، همه نخبه‌گانی که بعداً روی کار آمدند و رهبری کشور‌های‌شان را در دست گرفتند، سکولار‌هایی بودند‌ که از دانشگاه‌های غربی با دانش سیاسی غربی فارغ‌التحصیل شده بودند. بنابراین، اسلام در نیمه اول قرن بیستم از سیاست کاملاً کنار زده شد.

با کنار گذاشتن اسلام از سیاست، مردم در کشورهای مسلمان مانند ترکیه کم‌تر در مراسم مذهبی شرکت می‌کردند. به عنوان مثال در دهه ۱۹۴۰ بزرگسالان در مراکز شهری ترکیه مرتباً روزه نمی‌گرفتند و خود را به مصرف مشروبات الکلی وا می‌داشتند؛ عملی که اسلام آن را منع کرده است. با این حال، این ترک اعمال مذهبی در جوامع مسلمان یکسان نبود. در مناطق روستایی ترکیه، مردم هم‌چنان اسلام را دوست داشتند و حتا شورش‌هایی علیه کمال آتاتورک به خاطر برنامه‌های سکولار‌سازی جمهوری ترکیه وجود داشت. به همین ترتیب، کشورهای مسلمان مانند عرب‌ها و مسلمانان شبه‌قاره هم‌چنان دین خود را دوست داشتند و زنده‌گی اجتماعی آن‌ها با اعتقادات مذهبی‌شان هدایت می‌شد. از این رو، برنامه سکولار ساختن کشور‌های اسلامی را می‌توان یک عمل ناقص خواند.

احیای اسلام در سیاست

سکولار‌سازی ناقص جوامع اسلامی دلیل اصلی احیای اسلام سیاسی در سراسر جهان اسلام است. این سکولار‌سازی ناقص همراه با رهبران متهم به فساد در راس کشور‌های اسلامی، سیاست‌های استبداد و سرکوب و رخوت اقتصادی، زمینه‌های مناسبی را فراهم کردند تا اسلام از نظر سیاسی دوباره به وجود بیاید. به عنوان مثال، علی‌رغم دست‌آوردهای اقتصادی بزرگ در بسیاری از کشورهای نفت‌خیز خاورمیانه، اما سود بر‌آمده از نفت به طور یک‌نواخت توزیع نشده و باعث شده تا نابرابری‌های مادی و عدم تعادل اجتماعی بیش از هر زمان دیگری در خاور میانه دیده شود. دولت‌های کشورهای نفت‌خیز غالباً توسط گروه‌های کوچک خودی اداره می‌شوند، مانند رژیم نظامی الجزایر یا رژیم‌ خانواده‌گی عربستان که فقط تعداد انگشت‌شماری از مردم از آن نفع می‌برند. اکثریت مردم در کشورهای مسلمان از فقیرترین مردم جهان هستند. به عنوان مثال، متوسط ​​حقوق یک معلم مصری تقریباً ۵۰ دالر در ماه است. مشکلات اقتصادی در حال رشد، افزایش بیکاری و کمبود فرصت‌های تحصیلی و شغلی، روزگار تعداد زیادی از مردم، به ویژه جوانان را که اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دهند، تلخ کرده است. در حال حاضر شهرهای عمده خاورمیانه مانند الجزایر مملو از جوانان بیکار است. حدود ۵۹ درصد جمعیت الجزایر کم‌تر از ۲۵ سال سن دارند و ۵۸ درصد این گروه در حال حاضر از بیکاری رنج می‌برند.

از این رو، مستضعفان و آن‌هایی که خود را بیگانه در برابر دستگاه سیاسی کشور‌های‌شان یافتند، اسلام را به عنوان ابزاری برای ابراز نارضایتی از رهبری سیاسی و گزینه‌های ایدیولوژیک طی چند دهه گذشته انتخاب کرده‌اند.

دلیل مهم دیگر احیای اسلام در سیاست، مدیریت همراه با خشونت جوامع مسلمانان توسط غرب پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. پس از پایان جنگ سرد، غرب کمونیسم را جایگزین اسلام و مانند نازیسم با آن رفتار کرد. در طول جنگ جهانی علیه تروریسم، دو کشور مسلمان مورد حمله قرار گرفت و در چندین کشور دیگر آشکارا مداخله شد. به همین ترتیب، مساله فلسطین حتا پس از هفت دهه نیز حل ناشده باقی مانده است. علاوه بر این، تکرار حوادث اسلام‌هراسی در غرب نیز برای اکثر مسلمانان پدیده‌ای نگران‌کننده است. اسلام‌گرایان برای دفاع از اسلام، دین خود را به عنوان یک ایدیولوژی جایگزین سکولاریسم انتخاب کردند و در نتیجه، اسلام در سیاست‌های مختلف کشورهای مسلمان رشد کرد. به عنوان مثال، از آغاز اسلام میانه‌رو در ترکیه در سال ۲۰۰۲ توسط اردوغان، اکنون ترکیه به نظر می‌رسد آماده است تا ایدیولوژی بنیان‌گذار سکولار کمالیسم را به نفع اسلام کنار بگذارد. تصامیم متعدد اردوغان در چند سال گذشته که در تضاد با ایده‌های سکولاریسم است، نمونه واضح این حرف می‌تواند باشد. به عنوان مثال، حملات متعدد اردوغان بر جامعه LGBT یا دگرباشان که آخرین‌بار همین چند روز قبل جنبش LGBT را با ارزش‌های ترکیه ناسازگار خواند و اعضای این جنبش را با «تروریست‌ها» مقایسه کرد.

سکولاریسم در جوامع اسلامی به خاطر عوامل تاریخی هم‌چنان به دلیل اندیشه سیاسی اسلامی همواره یک مفهوم بحث‌برانگیز بوده است. در جهان اسلام، این مفهوم به دلیل ارتباط با حذف تأثیرات اسلامی از حوزه‌های حقوقی و سیاسی تحت سلطه استعمار خارجی و هم‌چنین تلاش برای محدود کردن بیان عمومی مذهبی توسط برخی از دولت‌های ملی سکولار در گذشته، بار معنایی شدیدی پیدا کرده است. از این رو، سکولاریسم غالباً به عنوان یک ایدیولوژی خارجی که توسط کشورهای استعمارگر تحمیل شده و توسط نخبه‌گان حاکم پس از استعمار تداوم یافته است، تلقی می‌شود.

بنا بر این موارد، می‌توان گفت که تضادهای آشکار و پیچیده‌ای میان اسلام سیاسی و سکولاریسم موجود است. اسلام یک مجموعه کامل آموزه‌هایی است که پیروانش را در هر حوزه زنده‌گی اعم در حوزه عمومی و خصوصی هدایت می‌کند و به دلیل این آموزه‌ها، تاکنون سکولارسازی یک جامعه مسلمان تقریباً غیرممکن و ناقص بوده است. این سکولار‌سازی ناقص جوامع اسلامی همراه با دلایل ذکر شده، سبب شده است تا اسلام بار دیگر در سیاست احیا گردد و فقط آینده به ما خواهد گفت که این اسلام سیاسی جوامع مسلمان را به کجا خواهد برد.