مبارزات ‘پارتیزانی’ زنان در افغانستان و اهمیت سازماندهی برای انسجام

در این مطلب سوریا کریمی، فعال حقوق بشر به مبارزات زنان در افغانستان و عواملی که از نظر او در بیست سال گذشته باعث شد حرکت منظمی برای حمایت از حقوق زنان در افغانستان شکل نگیرد، پرداخته است.

در بیست سال پسین، با وجود فرصت‌های بی‌شمار برای پایه‌گذاری، سازماندهی و انسجام فعالین زن در چارچوب یک حرکت و نیروی منظم برای تعقیب اهداف مشخص در راستای رهایی، هیچ‌گونه اقدام سازنده‌ای دراین راستا صورت نگرفت. کسانی در بیست سال گذشته با القاب مختلف داعیه دفاع ازحقوق زنان سر می‌دادند به صحنه آمدند و رفتند، اکثر شان هیچ ربطی به زنان اصیل و بومی این کشور نداشتند؛ و با تغییر رژیم دیده می‌شود که کلکتیو‌های پر مدعای بیست سال گذشته در نقش دفاع از حقوق زنان چقدر وارونه و کذایی بودند و چه نقش مخرب و اسفباری در بوجود آمدن یک حرکت واحد در زمینه حمایت و دفاع واقعی از زنان ایفا کرده‌اند.

سوال اینجاست که واقعاً چرا در بیست سال پسین یک سازمان واحد و منسجمِ معطوف بر اهداف مشخص برای اعاده حقوق زنان در کشور شکل نگرفت؟ دراین نوشته کوتاه به دنبال برجسته‌سازی عواملی هستم که عامل بر باد دادنِ فرصت‌ها و مانع داشتن یک پاسخ‌ مثبت به پرسش بالا بوده‌اند.

گروه‌هایی که زیر عنوان مبارزه برای اعاده‌ حقوق زنان تا این‌دَم در صحنه حضور داشتند را می‌شود به سه گروه اصلی تقسیم‌بندی کرد: زنان دولتی، زنان خاکستری و زنانی‌ که مربوط به لایه‌های فقیر و تهی‌دست جامعه هستند.

فعال حقوق زنان

دسته اول زنانی بوده‌اند که از آوان شکل‌گیری دولت انتقالی و موقت یا همراه با کاروان بُن به افغانستان وارد شده بودند و یا هم کسانی بودند که با استفاده از فرصت‌های مهیا شده نابرابر به مناصب و رده‌های بالای حکومتی دست یافتند و حتا بعد از به قدرت رسیدن کوچک‌ترین تلاشی سازمانی در راستای اعاده حقوق زنان و تقسیم عادلانه فرصت‌ها برای این قشر انجام ندادند.

این گروه از زنان صاحبان امکانات دولتی به چهره ‌های مشهور و با موج‌سواری‌ها و فرصت‌طلبی‌ها خودشان را در محافل سیاسی و حتا در مجامع بین‌المللی به عنوان نماینده‌های زنانِ افغانستان جا زدند. اما واقعیت مسئله این است که کوچک‌ترین گرهی از مشکلات زنان نگشودند و بر عکس در ردیف مردان زن‌ستیز و فاسد قرار گرفتن و حتا برای این ‌که موقف خود را در خطر میدیدند تلاش میکردند از رشد مبارزین واقعی و جوان و بلند شدن صدای آنان با استفاده از ابزارهای مختلف جلوگیری به عمل آورند.

یکی از ابزارها انحصار و تراکم منابع و امکانات مربوط به حمایت از زنان در دفتر بانوی نخست در دوران حاکمیت اشرف‌غنی بود. رولاغنی با گِردآوری زنان وفادار به دور خودش و حتا زنانی که شوهران شان در رده‌های بلند دولتی نصب شده بودند و وفادار به خود اشرف‌غنی،رئیس جمهور فراری افغانستان بودند، در کنار این منابع مالی حمایت از زنان دراین “دفتر” حیف و میل و به کانال‌های فساد کانالیزه می‌شد، از همین امکانات در راستای عدم رشد زنان و بر علیه منافع زنان نیز استفاده می‌شد. دومین ابزار استفاده از گروه زنان وابسته به ارگ و مزدبگیر در میان زنانی مبارز بود. به نحوی که آنها استیژها را با استفاده از امکانات و ارتباطاتی که داشتند به گروگان می‌گرفتند و به انتقادات از توضیع نابرابر امکانات برای زنان از سوی دولت سرپوش گذاشته و به نفع لیدی/Lady های ارگ تبلیغ می‌کردند و از آنچه باید در خصوص وضعیت بد زنان انعکاس داده می‌شد، جلوگیری می‌کردند و در نهایت دنیا را گُل‌وگلزار نشان می‌داند.

گروه دوم که من اسم آن‌ها را گروه خاکستری گذاشته‌ام، گروهی بودند که هم با نهادهای مختلف خارجی مانند یوناما و سفارت‌خانه در تماس بودند و هم با “لاردهای ارگ‌نشین”. تلاش‌های مخرب این‌گروه کم‌تر از نقش تخریبی ارگ‌نشنان نبود. این گروه نظر به این‌که چه زمانی و چه آجندایی برای شان سپرده می‌شد، عمل می‌کردند و اکثراً کارهای آنها پروژه‌ای و برجسته نشان دادن عمل‌کرد نهادهای بیرونی در راستای حقوق زنان بود، در حالیکه وضعیت واقعی زنان چیز دیگری را حکایت می‌کرد. این گروه با شیوه‌های “تفرقه بینداز حکومت‌کُن” مانع جدی در راستای بلند شدن صداهای واقعی و سد عینی در جلوگیری از حرکت‌های منظم و زنان بوده‌است. تلاش این گروه معطوف بر جلوگیری از انتقادها بر سرمایه‌گذاری‌ها و مصارف منجر به هیچ خارجی در راستای حقوق زنان بوده است.

به محض تغییر رژیم در افغانستان، دو گروه اولی (لیدی‌های ارگ و وابستگان‌شان و گروه خاکستری) از میان رفتند و به کشورها غربی متواری شدند و با از میان رفتن آنها به صورت اتوماتیک گروه سوم و گروه اصلی زنان که طی این سالها قربانی شده بودند، به مثابه جوهری از زیر آوار سر برآورند. مصداق این مدعا نیز مبارزات روز افزون و ایستاد‌گی شان در مقابل محدودیت‌های تازه وضع شده از سوی گروه قهقرایی و متحجر طالبان است. این گروه تاریخ ساز در واقع از لایه‌های فقیر و تهی‌دست جامعه هستند و زنان کارگری هستند که مسؤلیت خانواده شان را بدوش دارند که با روی کار آمدن طالبان کارهای شان را از دست داده‌اند. تلاش‌های این گروه از زنان دراین شرایط دشوار مایه امید برای مبارزات واقعی است و امیدها برای دفاع مستقلانه از حقوق زنان را افزایش داده است.

اکنون که فرصت مبارزات رهایی بخش زنان به‌طور مستقلانه با تلاش زنان کارگر و مبارز بوجود آمده است، موانع اصلی که “لیدی‌های ارگ” و وابستگان‌شان و گروه خاکستری بودند از میان رفته‌اند و این ‌که این گروه از زنان بتوانند در این شرایط دشوار به مبارزات شان به صورت مؤثر ادامه بدهند، نیاز به سازماندهی و انسجام دارند. اینگونه است که می‌توانند برای رسیدن به اهدافی که می‌خواهند تلاش کنند. برای سازماندهی و انسجام نیاز است تا یک سازمانی ازین گروه از زنان بوجود بیاید و به‌صورت شورایی اداره شود و تلاش صورت بگیرد که از وضعیت نابسامان گذشته درس گرفته شود و جلو مداخله اخلال‌گران و موج‌سوران در صفوف سازمان گرفته شود؛ مبارزات پراکنده و مقطعی راه به جایی نمی‌برد و در نهایت باعث از بین رفتن این حرکت‌ها می‌شود. مخصوصاْ این‌که هنوز گروه خاکستری زنان در گوشه کنار دنیا به همان شیوه گذشته با ظاهر شدن در رسانه‌ها بسیار بی‌شرمانه در صدد کسب خوش‌نامی، اعتبار تظاهرات و چسپانیدن نام خود به حرکت‌های اخیر علیه رژیم طالبان برآمده‌اند. تازه این گروه عنان از کف داده اند و می‌ترسند به حاشیه رانده شوند و نام گروه‌های زنان مبارزی که امروزه در برابر توحش و ظلم طالبان سینه سپر می‌کنند، برجسته شود. این دکانداران مدنی زیر نام “دفاع از حقوق زنان” صاحب آرگاه و بارگاه شدند؛ مبارزات اخیر زنان را به نحوی قهرمان‌سازی های کاذب تلقی می‌کنند، در حالی که که خود به طور غم‌انگیز و فاجعه‌بار روی تمام ارزش‌های که ادعا داشتند پا گذاشته و در مجامع بین المللی به خاطر به رسمیت بخشیدن طالبان در راستایی منافع شخصی خود شان و از دست ندادن جایگاه قبلی شان لابی‌گری می کنند.