خاطرات جان سیمپسون از افغانستان؛ غذا کمیاب، فقر در حال شیوع و ترس حکم‌فرما است

طالبان هنوز همانند دهه‌ ۹۰ به اقدامات بی‌رحمانه دست نزده‌اند. اما تحریم‌های وضع‌شده [از سوی جامعه بین‌المللی] رنج طاقت‌فرسایی را به بار ‌آورده است.

منبع: The New Statesman

نویسنده: جان سیمپسون

از سال ۱۹۸۰ که در مورد افغانستان گزارش داده‌ام، شاهد وحشت بی‌شماری بوده‌ام: از خوف مردم از هلیکوپترهای آتش‌بار روسی، پولیس مخفی رییس جمهور نجیب‌الله و جنگ‌سالارانی که بدون توجه به زنده‌گی شهروندان عادی در نبردهای شوم‌شان جنگیدند، تا کشیکچیان مذهبی طالبان که مدارس دخترانه را انفجار دادند و مردم را به دلیل نقض اندکِ قوانین عقده‌مندانه‌شان کتک می‌زدند/لت‌وکوب می‌کردند. اما در مقایسه با آن‌چه که در سفر اخیر خود دیدم، هیچ خوفی را تا هنوز مشاهده نکرده بودم؛ ترسی که در دل‌های اکثریت مردم افغانستان رخنه کرده، [قحطی و] گرسنه‌گی است.

هنگامی که طالبان در ماه آگست ۲۰۲۱، قدرت را قبضه کردند، قدرت‌های غربی ۱۰ میلیارد دالر از دارایی‌های مالی افغانستان را بلوکه و مجموعه‌ای از تحریم‌ها را اعمال کرد. هدف این بود که اطمینان حاصل شود که این گروه به شیوه‌های ابرواپس‌گرایانه‌اش باز نمی‌گردد. اما نتیجه‌ آن فروپاشی اقتصاد شکننده افغانستان بود. [تا جایی که] بانک مرکزی از فعالیت باز مانده است و دولت نمی‌تواند دست‌مزدها را پرداخت کند. ۹۷ درصد مردم در حال افتادن به زیر خط فقر هستند. آنانی که روزگاری زنده‌گی مرفه داشتند، اکنون با نان و آب زندگی‌شان را می‌گذرانند. یک نگهبان سابق امنیتی به نام نور به من و یکی از کارمندان بی‌بی‌سی گفت: «شب‌ها از نگرانی نمی‌توانم بخوابم». او قبلاً ۵۰۰ دالر در ماه درآمد داشت؛ [برای یک انسان معمولی، این مقدار پول] معاش خوبی است. اکنون او با کار شاقه و سود ناچیزی که از خرید مالته/پرتقال به صورت عمده و فروش آن به صورت پرچون به دست می‌آورد، زنده‌گی‌اش را می‌گذراند. او و خانواده پنج نفره‌اش مجبور شده‌اند به چند کلبه نمناک در محله‌های فقیرنشین کابل نقل مکان کنند. خوش‌بختانه، صاحب‌خانه‌اش انسان دانسته‌ای است. اگر صاحب‌خانه‌اش در مطالبه کرایه خانه (اجاره بها) بر او فشار وارد کند، خانواده نور بی‌سرپناه خواهند شد.

طالبان متحول شده‌اند؟

تحریم‌هایی اقتصادی وضع‌شده بر افغانستان یحتمل بر نحوه‌ رفتار اعضای طالبان تأثیر بگذارد. این گروه مطمیناً با افراط‌گرایان تعجب‌برانگیز سال‌های ۱۹۹۶ – ۲۰۰۱ که تلویزیون‌ها را از تیرها [پایه‌ها]ی برق به دار می‌آویختند و برای یافتن عکس موجودات زنده‌ خانه‌ها را تلاشی می‌کردند، متفاوت‌تر به نظر می‌رسد. در حال حاضر، هیچ پولیس مذهبی‌ای در خیابان‌ها گشت نمی‌زند/دیده‌بانی نمی‌کند. مدارس دخترانه هنوز فعالیت دارند، هرچند تنها نصف دانش‌آموزان در [کلاس‌های] آن‌ها شرکت می‌کنند؛ زیرا مردم می‌ترسند که دختران‌شان در آینده به دلیل تحصیل مجازات شوند. قتل‌های انتقام‌جویانه صورت گرفته است و بسیاری از کسانی که برای نیروهای غربی کار می‌کردند، هنوز در سایه‌ها زنده‌گی می‌کنند. به این ترتیب، درنده‌خویی کامل زمان گذشته برنگشته است. سخت است که بفهمیم این امر تا چه حد ناشی از اقدامات غرب است. آن‌چه مسلم است، این است که تحریم‌ها رنج کمرشکنی را متحمل کرده است.

روزگار بی‌امان

ما در یک روستای متروک در حوالی شهر هرات، جایی که خشک‌سالی چهار سال گذشته، به خصوص، تأثیرات ویرانگری را گذاشته است، برای فلم‌برداری رفته‌ایم. داکتر قادر عظیمی از برنامه جهانی غذا (WFP) از کابل برای نظارت بر توزیع آرد و روغن به این روستا سفر کرده است. او می‌گوید: «احساس وحشتناکی برای مردمم دارم. بسیار غم‌انگیز است که می‌بینم آنان تا این حد وابسته و مستأصل هستند». قادر، یکی از اعضای گروه کوچکی از مقامات ارشد کمک‌کننده‌گان است که قرار است افغانستان را سر پا نگه دارد. دیگر اعضای این گروه عبارت‌اند از فیونا مک شیهی از سازمان نجات کودکان (Save the Children)، شلی تاکرال از WFP، و ویکی آکن از کمیته نجات بین‌المللی؛ زنان قوی، با تجربه و خوش‌بیانی که به طور خصوصی به شما اظهار می‌کنند که در رابطه به فاجعه‌ای که در افغانستان جریان دارد، چه احساسی دارند. یکی از آنان می‌گوید: «گاهی اوقات فکر می‌کنم دیگر توان دیدن این چیزها را ندارم. اما اگر ما تسلیم شویم، بر سر مردم این‌جا چه می‌آید؟»

انداختن تقصیرات بر گردن دیگران

تمام کامنت‌ها/نظرات که به صورت آنلاین به مقاله‌های مطبوعات بریتانیایی داده شده است را نمی‌شود مرور کرد. وقتی برای یکی از روزنامه‌ها در مورد فاجعه افغانستان نوشتم، آن‌قدر پاسخ/واکنش -هزاران کامنت یا بیش‌تر- دریافت کردیم که مرا واداشت تا بدانم که چه چیزی این واکنش را برانگیخته است. پس از ۵۶ سال کار به عنوان مجری، من در برابر واکنش‌های خصمانه خون‌سرد هستم؛ اما از این واکنش‌ها متأثر شدم. برخی از این واکنش‌ها درباره من و بی‌بی‌سی بود، و این‌که [در این شرایط دشوار] چقدر «بیدار» هستیم؛ اما بیش‌تر این واکنش‌ها بازتاب‌دهنده خشم [مردم] علیه افغان‌ها بود. می‌گفتند آنان مسلمان‌اند و فرزندان زیادی دارند، و به دلیل این‌که در برابر طالبان مقاومت نکرده‌اند، مستحق گرسنه ماندن هستند. چنان به نظر می‌رسید که گویی مردم غیرمسلح و گرسنه می‌توانستند در برابر یک سازمان نظامی با تجربه در جنگ که تسلیحاتی باقی‌مانده از نیروهای غربی آنان را قدرت‌مندتر کرده بود، بجنگند. من در تلاش گفتن چیزی به مردم بودم که نمی‌خواستند بشنوند، این‌که: بریتانیا، ایالات متحده و دیگر شرکای‌شان، افغانستان را به حال خودش گذاشته تا با گرسنه‌گی و افراط‌گرایی کنار بیاید. مردی نوشته بود که همیشه کتاب‌های مرا با علاقه‌مندی می‌خواند؛ اما [اخیراً] مقاله‌ام آن‌قدر او را رنجانده که دیگر به آن‌ کتاب‌ها اهمیت نمی‌دهد.