تنوع فرهنگی و سرکوب سیاسی
این سرزمین کهن و باستانی از آریانا تا افغانستان، همواره گذرگاه و زیستگاه اقوام، فرهنگها، زبانها و آیینهای گوناگون بوده است. این گردونه لشکرکشیها و تاختوتازها، بستر تنوع قومی را در قلمرو امروزی افغانستان گسترانده و سبب زایش و پویایی فرهنگهای متنوع و متکثر قومی شده است. سخن مشهور و کلیشهای نیز وجود دارد که «افغانستان چهارراه آسیا است.» این سخن تنها بُعد سیاسی ندارد، در بُعد فرهنگی نیز میتوان بر آن استدلال کرد.
افغانستان امروز به عنوان تکهای جامانده از آریانا و خراسان، در درازنای تاریخ پرآشوب خود شاهد حوادث و دگردیسیهای گوناگون بوده است. این دگرگونیها زمینه مهاجرتها و جابهجاییهای عمیق را به میان آورده است. از سوی دیگر، نفوذ و افول فرهنگها، ظهور و زوال تمدنها، استیلا و انقراض امپراتوریها، رونق و فترت آیینها و رویدادهای عظیم و شتابنده در تاریخ این سرزمین، نشان میدهد که برایند این گذشته پرآشوب و متلاطم، ساختار متنوع قومی و زبانی است و نمیتوان با خزعبلات تاریخی، کتمان واقعیتها و جعلسازیهای راویان، بر یگانگی قومی و فرهنگی پافشاری کرد. هرچند تنوع فرهنگی و قومی در افغانستان، همیشه با کوتهنگری و دگماندیشی حاکمان، از طریق سیاست سرکوب شده است، اما با وجود این ناملایمات، این تنوع و تکثر، بارها با روییدن رنگینکمان زیباییها و دلانگیزی رنگهای قومی و مذهبی، آسمان نیلگون سرزمین را با گلهای متنوع و رنگارنگ مزین و معطر ساخته است. از طرف دیگر، شماری را عقیده بر آن است که افغانستان دارای فرهنگ واحد و خاص است و این دسته از «فرهنگ افغانی» نام میبرد، چیزی که قابل پذیرش همگان نیست و هیچگاه با چماق و شمشیر ظرفیت پذیرش را نیافته است و برونداد نیز ندارد.
از فرهنگ، تعریفها و تاویلهای گوناگون شده و هرکدام در جای خود قابل بحث و پردازش است. اما با اندک تسامح، میتوان گفت که فرهنگ «مجموعهای از آداب و رسوم، عقاید، باورها و رفتارهای یک ملت/یک قوم و زبان است که بر جامعه تاثیر میگذارد.» افغانستان با توجه به اینکه اقوام مختلف را با باورهای فرهنگی و زبانی متفاوت در دل خود جا داده، دارای فرهنگ متنوع است. تنوع فرهنگی در افغانستان، در برهههای مختلف تاریخی کتمان شده، نادیده گرفته شده و سرکوب شده است. گاه واقعیتهای یک گروه قومی بر همه تسری یافته و فرهنگ همگانی جلوه داده شده است. برای همین، همواره نارضایتی همگانی از نظمهای سیاسی در دورههای گوناگون به اوج خود رسیده است. در حالی که هر گوشه افغانستان با باشندهگان بومی آن دارای سنتها، رسمها و آیینهای خاص است. دارندهگان این سنتها دوست دارند، در مرکز قدرت، تعاملات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به رسمیت شناخته شوند و خود را در آیینه و تصویر کلان کشور ببینند. احترام و به رسمیت شناختن این تنوع، باعث همزیستی مسالمتآمیز و توسعه فرهنگی میگردد، از سختی و زمختی سیاست تکقومی و تکسالاری میکاهد، میدان گفتوگو و اختلاط زیستی را فراهم میکند و مبادلات فرهنگی و بازرگانی رونق میگیرد. در وضعیت موجود، هر گوشه افغانستان، جزیره ناشناخته و تافته جدابافته برای بخشی دیگر از کشور است. بازارها و دادوستدهای فرهنگی و تجارتی، قومی/زبانی است. بهگونه مثال، یک هزاره بهراحتی نمیتواند در خوست، با هویت خودش احساس راحتی کند یا پشتون خوستی در پنجشیر، و این فرهنگ، متاسفانه در کل کشور حاکمیت دارد. به رغم همه ماستمالیهای سیاسی، چنین فرصت و زمینه مساعد نیست. هر گوینده زبان خاص و دارنده هویت قومی ویژه، در گوشه دیگری از کشور محکوم به نابودی است و عملا خودش در چنین فضایی، انکار هویت میکند تا به چشم غیر نگریسته نشود. این کنشهای غیرمتعارف، بیانگر این است که در کشور تنوع قومی و فرهنگی به رسمیت شناخته نشده و پیوسته فرهنگ حاکم تاکید و حتا به زور اعمال گردیده است. باورها و داشتههای یک قوم، توسط قوم دیگری به تمسخر گرفته شده است. در حالی که تنوع فرهنگی بخشی از میراث مشترک بشری است. این میراث مشترک میتواند منبعی برای مبادله اطلاعات، خلاقیت و نوآوری، و درک همزیستی مشترک باشد و افغانستان امروزی، بیشتر از هر زمانی دیگر به این درک و فراست نیاز دارد تا از ظرفیتهای فرهنگی برای پویایی نظم سیاسی و استقرار حاکمیت قانون، استفاده کند.
یونسکو، امروز، ۲۱ می را روز جهانی تنوع فرهنگی و توسعه اعلام کرده است. پژوهشگران میگویند: «فرهنگ در کنار ابعاد اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی به عنوان بُعد چهارم توسعهپایدار و حتا بُعد مرکزی توسعهپایدار تلقی میشود.» براساس دیدگاه یونسکو: «فرهنگ در سطح جهان به عنوان یک توانمندساز و کمککننده به توسعهپایدار محسوب میشود.» فرهنگ به عنوان عامل تعیینکننده رفتار همواره در عرصه اجتماع مطرح است. این فرهنگ است که اولویتهای انسان را در دستیابی به اهداف مادی و معنوی، معیار نیک و بد، درست و نادرست، زشت و زیبا مشخص میکند و به انسانها حس هویت و تعلق خاطر، همبستهگی، حق و تکلیف، و وفاداری میبخشد. از همین رو، عوامل فرهنگی، نقش ارزنده در توسعهپایدار دارد؛ زیرا هویت فرهنگی و برخورداری از فرهنگ بالنده و پیشرو، از مشخصههای بارز توسعهپایدار به حساب میرود. از همین خاطر، برنامهریزی برای توسعهپایدار باید براساس فرهنگهای مختلف صورت گیرد، چون فرهنگ بستر جامعهپذیری توسعه و قبولی پدیدههای بدیع را فراهم میسازد. تجربه کشورهایی که به توسعه رسیدهاند، نیز نشان میدهد که آنان تنوع فرهنگی را به رسمیت شناخته، بر پایه منطق و استدلال از خیالپردازی جنونآمیز قومی و تکروی پرهیز نموده و در جهت امیدواری همگانی و زیست باهمی با درک تفاوتها تلاش کردهاند. مشکل اساسی و بنیادی افغانستان امروزی از لحاظ فرهنگی، فقدان درک متقابل، و نفی تنوع و تکثر است. سیاست، قدرت و فرهنگ همه در تلاش یکدستسازی و حذف دیگری است که این رفتارها بستر درک متقابل و زیست مسالمتآمیز را از میان میبرد. بنابراین، اگر مردم و سیاستمداران، تنوع فرهنگی را قبول و درک کنند، این امر به جلوگیری از اختلافات و خودبرتربینی و انحصارگرایی، کمک میکند. پذیرش تنوع فرهنگی، در واقع به رسمیت شناختن راههای متنوع زندهگی، ارزشهای متفاوت و زبانهای مختلف است. تمدنهای بشری از هزاران سال پیش تاکنون آمیزههایی با شکوه از همبستهگی و وابستهگی انسان و طبیعت را به نمایش گذاشتهاند. افغانستان جزء این میراث و این همبستهگی و وابستهگی تمدنی است و بهتر از هر جای دیگر میتواند بذر تکثر را بگستراند و با صبوری، آرامش، مهربانی و آموزش این مسیر سخت را بپیماید.