تجدد آمرانه در عربستان سعودی به کجا خواهد رسید؟
عربستان سعودی چند سالی است که پوست انداخته و چهره عوض کرده است. با ولیعهد شدن بنسلمان، حوادث در این کشور بهگونهای پیش میرود که خبر از دگرگونی ژرف در عرصههای اجتماعی و فرهنگی میدهد. کشوری که روزگاری در محافظهکاری و پایبندی به سنتها، انگشتنمای خواص و عوام بود، اینک تصمیم دارد راه دیگری در پیش گیرد. قوانین سختگیرانه اجتماعی لغو شده، اداره امر به معروف و نهی از منکر در این کشور از کار افتاده و جوانان آزادیهای بیشتری در انتخاب سبک زندهگی پیدا کردهاند. کنسرتهای آوازخوانان غربی و شرقی، اعم از زن و مرد، در عربستان سعودی برگزار میشود. مهمترین متون فلسفی از سوی اداره فرهنگ آن کشور به چاپ میرسد و در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد. متنهای مهم فلسفی و ادبی روز جهان در حلقههای فرهنگی آن کشور به نقد و کنکاش و ارزیابی گرفته میشود. بعضی از شاخصترین فیلسوفان جهان به ریاض یا جده دعوت میشوند تا آخرین ایدهها و نظریات فلسفیشان را به مخاطبان عرضه کنند. تردیدی نیست که اگر شخصی هفت سال پیش به ریاض یا جده رفته باشد و حالا بخواهد دوباره به آنجاها برود، از دگرگونیهای قابل لمس به وجودآمده متعجب و غافلگیر خواهد شد. رهبری عربستان تصمیم گرفته با میراث بازمانده از «صحوه» خداحافظی کند و صفحه دیگری را در این کشور پولدار و نفتخیز بگشاید.
بعضی از تاریخنگاران، مخصوصاً آنهایی که گرایش اسلامگرایانه دارند، دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی در عربستان را دوران «صحوه (بیداری)» مینامند و از آن دوران به نیکویی یاد میکنند؛ دورانی که اخوانیها به نحوی بر افکار عمومی در آن کشور مسلط بودند. اشخاصی که طرفدار شیوه حکومتداری بنسلمان هستند، این دیدگاه را ترویج میدهند که رهبری سیاسی در امارات متحده عربی توانست گروههای اسلامگرا را در آن کشور مهار کند و همین مسأله سبب شد که گامهای بلند در زمینه توسعه و نوسازی بردارد؛ برخلاف عربستان و کویت که به اسلامگرایان فرصت دادند تا این دو کشور را به عقب برگردانند و فرصتهای طلایی را بسوزانند. در خصوص اینکه چه چیزی موجب شد امارات متحده عربی مسیری متفاوت از عربستان برگزیند و روی خوش به اسلام سیاسی نشان ندهد، تحلیل معمول این است که حوادثی روی داد که حکومت عربستان را به نزدیک شدن با اسلامگرایان سوق داد.
عربستان سعودی در زمان ملک فیصل بن عبدالعزیز در رقابت منطقهای با مصر قرار داشت. در آن دوران، رهبری مصر به دست ناسیونالیستهای عرب به رهبری جمال عبدالناصر بود. ملک فیصل برای مقابله با موج ناسیونالیسم عرب، پرچم اسلامگرایی را به اهتزاز درآورد و در این راستا از رهبران ارشد اخوانالمسلمین که از فشار جمال عبدالناصر به بیرون فرار کرده بودند، استقبال و از اندیشهها و ایدههای آنان استفاده کرد. به این ترتیب، سازمان اخوانالمسلمین عرصههای آموزش و دین و فرهنگ را به اشغال خود درآورد و افراطگرایی اسلامی را در عربستان نهادینه کرد. احتمالاً ملک فیصل به نتایج این کارش در آن زمان پی نبرده بود. با ورود افکار اسلامگرایان به عربستان و ایتلاف آن با جریانهایی از سلفیگری «جماعت سلفیه محتسبه» سر برآورد که بسیار افراطی و انقلابی عمل میکرد و همانطور که معروف است جهیمان العتیبی از دل این جریان بیرون شد و در سال ۱۹۷۹ برای مدتی خانه کعبه و مسجد الحرام را به تصرف خود درآورد. در همان سال، انقلاب اسلامی در ایران به وقوع پیوست. مجموعه این حوادث سبب شد که دینداری در عربستان سعودی شکل و شمایل دیگری پیدا کند و برای چند دهه افراطگرایان، عرصههای سیاست و اجتماع عربستان را تحت تأثیر مستقیم قرار دهند. با هجوم ارتش سرخ به افغانستان، گروههای افراطی در سراسر کشورهای اسلامی به جنگافزار دست یافتند و وضع بدتر از قبل شد. کشورهای غربی هم این گروهها را تقویت کردند تا دشمن مشترک را ضربه بزنند و بدینترتیب زمینه برای رشد و گسترش بیرویه جماعتهای افراطی، بیش از هر زمان دیگری مساعد شد.
برخی ناظران بر این نکته پای میفشارند که برخلاف تصور غالب، دینداری در عربستان سعودی تا پیش از این وقایعی که ذکرشان رفت، با زشتی و نفرت از زندهگی نیامیخته بود و زنستیز و دشمن زندهگی نبود. ملک فیصل خودش طرفدار توسعه آمرانه بود و در سال ۱۹۶۴ زمانی که تصمیم گرفت مکتبهای دخترانه را باز کند با قاطعیت عمل کرد و به کسی اجازه مخالفت نداد. همو بود که تلویزیون را به عربستان آورد و مخالفت بعضی از گروههای محافظهکار در این زمینه راه به جایی نبرد. این ناظران میگویند، درست است که عربستان به علت وجود اماکن مقدس در آن، ویژهگی خاص خود را دارد، ولی به گواهی اسناد و شواهد، اگر آن وقایع پیشگفته روی نمیداد، عربستان در دامان افکار افراطی نمیافتاد و اسلامیستها فرصت نمییافتند در آن رخنه کنند و آن را به مسیر دیگری جهت دهند. با آنکه سلفیها همیشه در تاریخ معاصر عربستان، حضور قوی داشتهاند، اما معمولاً با حکام درنمیافتادند و جلو برنامههای دولت نمیتوانستند سدی ایجاد کنند. ورود افکار اسلامیستی سبب شد که بخشی از سلفیها با حکومت عربستان از در ناسازگاری و دشمنی درآیند.
ظاهراً رهبری جدید عربستان سعودی تصمیم گرفته «صحوه» را به باد فراموشی بسپارد و آثار آن را به کلی و به سرعت از بین ببرد و کشور را به همان سرشت سابقش برگرداند و سنتهای مردسالارانه را از صحنه جامعه بزداید و رواداری و تنوع فرهنگی و اجتماعی را نهادینه کند. بنسلمان در مصاحبههایش بارها تصریح کرده که دین عربستانیها دین معتدل است و با تندروی میانهای ندارد. بیتردید، سیاستهای تازه فرهنگی و اجتماعی دولت عربستان با چالشهایی روبهرو است. چندی قبل، پاتریک پویان، رییس اجرایی شرکت توتال، گفت که قبول دارد که جوانان عربستانی که حدوداً ۷۰ درصد ساکنان آن کشور را تشکیل میدهند، رویهمرفته با سیاستهای بنسلمان موافقاند و آن را به خیر و صلاح مملکت خویش میدانند، ولی نسلهای قدیمیتر نسبت به این اصلاحات و دگرگونیها با شک و تردید برخورد میکنند. آیا بنسلمان موفق خواهد شد بدون مواجه شدن با مانع و چالش جدی، اصلاحات مورد نظرش را به سرمنزل مقصود برساند و آیا اوضاع منطقهای و جهانی وی را در این زمینه یاری خواهد رساند؟
این نکته را نباید از یاد برد که توسعه آمرانه و ایجاد دگرگونی و اصلاح در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی عربستان بدون پیامدهای خواسته و ناخواسته نخواهد بود و پیامدهای دیرپایی در پی خواهد داشت. یکی از چالشهایی که احتمالاً رهبری سیاسی عربستان سعودی در آینده با آن روبهرو خواهد شد، پاسخگویی به مطالبات جوانان در زمینه ایجاد اصلاح در شاکله سیاسی این کشور است. شما وقتی جوانان را با فلسفه و اندیشهگری و تفکر نقاد آشنا بسازید، توقع نداشته باشید که آنها به همان اصلاحات مورد پسند رهبران سیاسی فعلی بسنده کنند و از اصلاحات ژرف سیاسی دم نزنند. بنسلمان اگر قصد دارد کشورش در مسیر درست قرار گیرد و توسعه آمرانهاش با موانع جدی مواجه نشود و به شورش و ناآرامی و نارضایتی منتهی نگردد، شایسته است که اصلاحات تمامعیار و همهجانبه را در این کشور اِعمال کند؛ نهادهای مشروع و مردمی را تقویت کند، سیستم انتخابات کارآمد و موثر را روی کار بیاورد، با فساد و خویشخوری و حامیپروری مبارزه جدی کند و زنان و جوانان را در نهادهای رهبری و تصمیمگیری جایگزین قدیمیترها کند. اگر چنین اقداماتی صورت نگیرد، اصلاحات در کشور شاهی عربستان سعودی نیمبند باقی خواهد ماند و آسیبپذیر و شکننده خواهد بود. آیا رهبری سیاسی عربستان سعودی از باب رعایت مصالح جمعی و منافع ملی، از امتیازات و بهرهمندیهای شخصی و خاندانی خواهد گذشت و اصلاح همهجانبه و جامع را روی دست خواهد گرفت؟