نگاهی بر کتاب «زندگی در پاورقی- تجربه زیسته اتباع افغانستانی در نهاد آموزش ایران»

کتاب «زندگی در پاورقی- تجربه زیسته اتباع افغانستانی در نهاد آموزش ایران» یکی از آخرین کتاب‌ها پیرامون وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران است که در زمستان ۱۴۰۱ منتشر شده است. سعیده سعیدی عضو هیئت علمی موسسه‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری این کتاب را حاصل ۶ سال مطالعات میدانی خود در مورد مهاجران افغانستانی می‌داند. او کارشناسی خود در رشته‌ی علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی را در سال ۱۳۸۴ دریافت کرد. پس از آن در رشته‌ی مطالعات منطقه‌ای (گرایش آمریکای شمالی) دانشکده‌ی روابط بین‌الملل وزارت امورجه کارشناسی ارشد گرفت. دوره‌ی فلوشیب مطالعات مهاجرت در برمن آلمان بود که او را به متخصص در موضوع مهاجرت تبدیل کرد و او سرانجام دکترای خود را در رشته‌ی مردم‌شناسی و مطالعات فرهنگی دانشگاه برمن در سال ۲۰۱۷ دریافت کرد. او در سال ۲۰۱۸ پایان‌نامه‌ی خود در مورد تغییرات هویتی زنان مهاجر افغانستانی در آلمان را به صورت یک کتاب انگلیسی در برلین آلمان منتشر کرد. «زندگی در پاورقی-تجربه‌زیسته‌ی اتباع افغانستانی در نهاد آموزش ایران» دومین کتاب مستقل سعیده سعیدی است.

ویژگی‌های کتاب «زندگی در پاورقی- تجربه زیسته اتباع افغانستانی در نهاد آموزش ایران»

سعیدی در مقدمه‌ی کتاب، داشتن نگاهی میان‌رشته‌ای به موضوع مهاجرت با تأکید بر مردم‌شناسی را بارزترین ویژگی کتاب خود می‌داند. عنوان کتاب «زندگی  در پاورقی» در حقیقت استعاره‌ای است از زیست حاشیه‌ای و غیررسمی مهاجران افغانستانی در ایران. چهار فصل اول کتاب به عنوان فرعی کتاب (تجربه زیسته اتباع افغانستانی در نهاد آموزش ایران) و دو فصل آخر پیرامون مسائل هویتی و زیست غیررسمی مهاجران به عنوان استعاری کتاب (زندگی در پاورقی) می‌پردازد. فهرست کتاب بسیار کوتاه و فقط شامل عناوین فصول کتاب است. کتاب «زندگی در پاورقی» کتاب نسبتا حجیمی است (۴۴۶ صفحه). جا داشت برای چنین کتاب حجیمی، فهرست شامل عناوین فرعی هر فصل هم می‌بود.

فصل اول کلیات است. علل مهاجرت افغانستانی‌ها، ویژگی‌های بارز مهاجرین افغان در ایران، سوالات پژوهش، وجه تسمیه‌ی جامعه‌ی مورد مطالعه در این کتاب (اتباع افغانستانی)، دسته‌بندی دانشجویان افغانستانی در ایران و سیاست‌های ایران در قبال مهاجران در این فصل به تفضیل بیان می‌گردد. دقت سعیده سعیدی در نام‌گذاری جامعه‌ی مورد مطالعه در این فصل ستودنی است. او تشریح می‌کند که چگونه مهاجران افغانستانی در ایران نام‌گذاری‌های متعددی می‌شوند و هر کدام از این‌ نام‌ها حامل چه باری از معنا و وضعیت حقوقی هستند و نیز توضیح می‌دهد که چرا او عنوان «اتباع افغانستانی» را در نظر گرفته است. یکی از نقاط قوت کتاب «زندگی در پاورقی» بهره‌مندی بسیار خوب و به جا از اکثریت مطالعات صورت‌گرفته پیرامون اتباع افغانستانی در ایران (چه به فارسی و چه به انگلیسی) است. فهرست بیست صفحه‌ای منابع و مآخذ در انتهای کتاب غنای منابع مطالعاتی اسنادی مورد استفاده در کتاب را عیان می‌کند.

ادغام ساختاری یا حاصل اقدامات کنشگران مرزی؟

سعیده سعیدی در فصل اول کتاب از مدل ادغام اردال و اپن (۲۰۱۳) بهره می‌گیرد تا وضعیت ادغام مهاجران افغانستانی در ایران را تبیین کند. این مدل دو دسته‌ی کلی برای ادغام را در نظر می‌گیرد: ادغام اجتماعی-فرهنگی (احساس تعلق، توانایی و امکان انجام فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی، توانایی شکل‌دهی به سرمایه‌های اجتماعی و تقویت شبکه‌های اجتماعی) و ادغام ساختاری (دسترسی به بازار کار و درآمد مناسب، دسترسی به آموزش و بهداشت، داشتن فرصت برای مشارکت سیاسی، امکان داشتن حقوق شهروندی و موقعیت قانونی و…).

سعیدی در این فصل بیان می‌کند که با توجه به اتفاقات چهار پنج سال اخیر در زمینه‌ی تسهیل زیست مهاجران در ایران، سیاستگذاری دولت ایران در مرحله‌ی جدید متمرکز بر شاخص‌های ادغام ساختاری (به صورت قطاعی) صورت‌بندی شده و کمترین هزینه و توجه به ادغام فرهنگی و اجتماعی جمعیت مهاجر صورت می‌گیرد که یک خطای استراتژیک است. از نظر نگارنده‌، این برداشت از مدل ادغام اردال و اپن با توجه به وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران صحیح نیست. در حقیقت مجموعه تغییرات جسته و گریخته‌ای که در زمینه‌ی اصلاح قوانین و تسهیل زیست به وجود آمده، حاصل تلاش‌های نیروهای مختلفی است که طی سالیان گذشته زیست مهاجران در ایران را قابل قبول ندانسته و اقدامات و پیگیری‌هایی انجام داده‌اند. این تلاش‌ها را بیشتر می‌توان نمونه‌هایی از «کنشگری مرزی» دانست تا سیاستی تعیین‌شده برای ادغام ساختاری. این نیروها را نمی‌توان به سادگی دولت نامید و همان‌طور که در ادامه‌ی کتاب خود نویسنده‌ی کتاب به درستی بیان می‌کند سیاست اصلی و البته غیررسمی دولت ایران سیاست تعلیق است، سیاستی که گمان می‌برد با آن می‌تواند با صرف کمترین هزینه بیشترین فایده را کسب کند:

«تحقیقات میدانی این پژوهش نشان می‌دهد که سیاست غیررسمی ایران در قبال اتباع افغانستانی بر مبنای نگه داشتن افراد در وضعیت تعلیق صورت‌بندی شده است؛ فضای خاکستری در میانه‌ی پذیرش و طرد و قرار گرفتن در موقعیتی بی‌طبقه». ص ۲۳۱

 در حقیقت ادغام ساختاری نامیدن اصلاحات صورت‌گرفته را تلاش دولت برای ادغام ساختاری در نظر گرفتن به نظر من خوش‌بینی است. کما این‌که در صفحه‌ی ۱۸۴ خود سعیدی بیان می‌کند که اگرچه اتباع افغانستانی، از نظر همانندگردی فرهنگی تا حد زیادی با جامعه‌ی میزبان هم‌نوا شده‌اند اما در بحث همانندگردی ساختاری موقعیت چالش‌برانگیزی دارند (ص۱۸۴).

تجربه زیسته اتباع افغانستانی در نهاد مدرسه

فصل دوم کتاب، درباره‌ی وضعیت افغانستانی‌ها در نهاد آموزش و پرورش ایران است. سعیدی در این فصل از نقش مدرسه در فرهنگ‌پذیری کودکان مهاجر و حق تحصیل در کنوانسیون‌های بین‌المللی آغاز می‌کند و در ادامه به چالش‌های متنوع اتباع افغانستانی در نهاد آموزش و پرورش ایران می‌رسد:

«بر اساس داده‌های به دست آمده در این پژوهش، تنوع وضعیت اقامتی اتباع افغانستانی در ایران، عدم انطباق محل سکونت واقعی با محل سکونت مندرج در کارت شناسایی، غلبه‌ی نگاه امنیتی بر آموزشی، 

موازی‌کاری نهادهای سیاست‌گذار در حوزه‌ی مهاجرین، تشتت و ناهماهنگی بوروکراتیک در نهاد آموزش و پرورش ایران، چالش زبان و لهجه‌ی اتباع خارجی در مدارس ایران، محدود بودن زمان ثبت‌نام در دفاتر کفالت، خنثی بودن برنامه‌ی درسی در قبال فرهنگ‌پذیری مهاجرین افغانستانی، مشکلات مربوط به کد ۸ رقمی و ۱۶ رقمی برای ثبت‌نام، کمبود ظرفیت مدارس دولتی در برخی مناطق شهری به دلیل تراکم جمعیت، دلایل اقتصادی ناشی از الزام پرداخت شهریه، دیر ابلاغ شدن بخش‌نامه‌های سالانه‌ی ثبت‌نام به مدارس، چالش دریافت برگه‌ی حمایت تحصیلی، کبر سن متقاضیان و تطابق نداشتن سن دانش‌آموز با پایه‌ی تحصیلی از مهم‌ترین چالش‌های نهاد آموزش و پرورش در قبال اتباع افغانستانی است». ص۹۵

یکی از ویژگی‌های مهم کتاب که از روش مردم‌شناسانه‌ی آن برمی‌خیزد، جمله شاهدها و روایت‌هایی است که از زبان افراد مصاحبه‌شده در تأکید نتیجه‌گیری‌های نویسنده به متن اضافه شده‌اند و در فصل‌های مربوط به تحصیل در مدارس و دانشگاه‌های ایران این صفت بروز اعلایی دارد.

اتباع افغانستانی حاضر در ایران در نهاد دانشگاه‌

در فصل سوم، نویسنده به تجربه‌ی چهار دسته از دانشجویان افغانستانی در دانشگاه‌های ایران می‌پردازد: اتباع افغانستانی متولد ایران، متولدین افغانستان که از کودکی در ایران بزرگ شده‌اند، متولدین افغانستان که در ایران زندگی کردند و به افغانستان بازگشتند و دوباره به عنوان دانشجوی بین‌المللی به ایران آمده‌اند، دانشجویان متولد و بزرگ‌شده‌ی افغانستان که در تعریف دانشجوی بین‌المللی به عنوان مسافر می‌گنجند. این چهار دسته تجربه‌های متفاوتی را از سر می‌گذرانند. سعیده سعیدی با تمرکز به دریچه‌ی دید خود دانشجویان افغانستانی چالش‌های متعددی از چالش‌های بوروکراتیک انتقال از آموزش و پرورش به آموزش عالی، دریافت روادید دانشجویی، ورود با تأخیر، چالش‌های شهریه و ابهام در بورسیه‌های تحصیلی تا روایت زنانه و دستاوردهای آموزش عالی ایران برای دختران افغانستانی را پوشش می‌دهد.

خودآگاهی ملیتی و خودآگاهی قومیتی

یکی از بهترین فصل‌های کتاب فصل چهارم آن است. جایی که در آن سعیده سعیدی وضعیت اتباع افغانستانی بعد از فارغ‌التحصیلی از آموزش عالی ایران را پی می‌گیرد. از نظر نویسنده‌ی کتاب، اتباع افغانستانی پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در ایران در چند سناریو می‌گنجند: اشتغال در ایران، بازگشت به افغانستان، مهاجرت دوباره به کشوری دیگر و تقویت عصبیت‌های قومیتی ملیتی.

یکی از مهم‌ترین نتیجه‌‌گیری‌های کتاب که سعیدی آن را در فصل ۵ و به هنگام صحبت از مسائل هویتی اتباع افغانستانی در ایران مطرح می‌کند این است که هر چه‌قدر نهاد آموزش و پرورش در ایران بستر خودآگاهی ملیتی در اتباع افغانستانی است، نظام آموزش عالی بستر خودآگاهی قومیتی در میان آنان است.

سیاست بازگشت و تجربه زیسته اتباع افغانستانی

تاثیرات سیاست بازگشت در این کتاب با ظرافت بیان شده است. از دهه‌ی هفتاد شمسی به این سو دولت ایران در قبال مهاجران افغانستانی همواره بر بازگشت آنان به افغانستان تأکید کرده است:

«سیاست رسمی دولت ایران در طی چهار دهه‌ی گذشته بر محور فشار حداکثری بر مهاجرین به منظور بازگشت به افغانستان بوده است. نگه داشتن افراد در وضعیت معلق و ناپایدار و محدود کردن امکان ادغام ساختاری و اجتماعی-فرهنگی در جامعه‌ی میزبان به عنوان مهم‌‌ترین اهرم فشار بر مهاجرین عمل کرده تا افراد راهی جز بازگشت به کشور مبدأ نداشته باشند. سیاستی که در عمل به شکست انجامیده و حاصل آن ظهور نسل دوم و سوم مهاجرینی است که با چالش‌های هویتی متعدد دست به گریبان‌اند و در زیست شهری در جامعه‌ی ایران گسترده شده‌اند که به جای بهره‌مندی از سرمایه‌ی انسانی این گروه جوان و پر استعداد، به دلیل پایین بودن سطح تعلق اجتماعی پتانسیل بالایی در تبدیل شدن به تهدیدات امنیتی دارند».ص۲۰۵

حتی در شیوه‌‌نامه‌ی تحصیل کودکان مهاجر در ایران نیز تأکید بر این است که دانش‌اموزان در مدارس ایران درس بخوانند اما در اولین فرصت به افغانستان بازگردانده شوند. این تأکید از سوی سعیده سعیدی نوعی خشونت نمادین به مفهوم بوردیویی نامیده می‌شود:

«بوردیو با مفهوم خشونت نمادین بر رابطه‌ی نسبتا جبرگرایانه‌ی نهادهای ایدئولوژیک و سوژه‌های اجتماعی نقش مدرسه و  نهاد آموزش و پرورش در فرآیند بازتولید تأکید دارد و در نتیجه سیاست‌های دولت در قبال مهاجرین به اشکال مختلفی در بستر مدرسه بازنمایی می‌شود همان‌طور که در شیوه‌نامه ی ثبت‌نام دانش‌آموزان اتباع خارجی چندین بار از واژه‌ی تسهیل و تشویق بازگشت پایدار استفاده شده است». ص ۱۱۱

تأثیر سیاست بازگشت بر سرنوشت فارغ‌التحصیلان دانشگاهی اتباع افغانستانی در فصل چهارم کتاب به خوبی بیان شده است. ناکارآمد بودن آموزش‌های ارائه‌شده به این دانشجویان برای بازگشت به سرزمین افغانستان به هنگام بازگشت اجباری و بیکار ماندن فارغ‌التحصیلان در جامعه‌ی افغانستان خودش را نشان

می‌دهد. سعیدی در این فصل از مدل‌های فرهنگ‌پذیری و ادغام بهره می‌برد تا وضعیت بغرنج به وجود آمده را توصیف کند.

افغانستانی-ایرانی‌ها

در اوایل و اواسط فصل پنج سعیدی مسئله‌ی هویت مهاجرین افغانستانی را که مسئله‌ی شماره‌ی یک نسل‌های دوم و سوم اتباع افغانستانی در ایران است مورد واشکافی قرار می‌دهد. او نتیجه می‌گیرد که هویت نسل‌های جدید مهاجرین افغانستان یک هویت خط فاصله‌دار افغانستانی-ایرانی است و این افراد بنا به فراخور بین هویت افغانستانی و ایرانی رزونانس دارند. از اواخر فصل پنج و فصل شش کتاب کیفیت و دقت فصل‌های پیشین را از دست می‌دهد. زیرفصل‌های «مهاجرین افغانستانی و رسانه‌های جمعی: بازنمایی وطن مهاجرین» و «مهاجرین افغانستانی و رسانه‌های جمعی: بازیگری مهاجرین» خیلی به شتاب و خلاصه نگاشته شده‌اند. حقیقت این است که این زیرفصل‌ها خود می‌توانستند موضوع پژوهش‌هایی گسترده‌تر باشند. در فصل شش نیز با تغییر روش پژوهش به بحث فرصت‌ها و تهدیدها و راهبردهای لازم برای مدیریت اتباع افغانستانی پرداخته می‌شود که در جهت سوالات مطرح‌شده‌ی پژوهش در فصل اول نبودند. در حقیقت فصل آخر گزیده‌ای از یک گزارش دیگر خانم دکتر سعیدی است که به سفارش اداره‌ی اتباع وزارت کشور صورت گرفته بود و برای کسانی که پیگیر کارهای خانم سعیدی هستند تازگی ندارد. واژه‌شناسی مهاجرت‌های بین‌المللی و ضمائم کتاب نیز از ارزش علمی بالایی برخوردارند.

در مجموع کتاب «زندگی در پاورقی» کتابی شایسته و در خور در مورد زیست مهاجران افغانستانی در ایران و به خصوص تجربه‌ی آنان در نهادهای آموزشی ایران (آموزش و پرورش و آموزش عالی) است که با شیوه‌‌ای توصیفی و مردم‌نگارانه کوشیده تا بیان مسئله‌ای دقیق از وضعیت به وجود آمده داشته باشد و مشهور است که می‌گویند بیان درست مسئله خود نیمی از یافتن راه حل است.